بررسی نظریه تحریف قرآن
مهرماه 1389 قم
کتابنظریه تحریف قرآن، از نظریه هائی است که قدمتی به ط ...
خلاصه
نظریه تحریف قرآن، از نظریه هائی است که قدمتی به طول تاریخ تفکّر اسلامی دارد. از قرنها پیش چنین اندیشه ای در جامعه علمی اسلامی دامن گستر بوده است. همچنان که گروهی از عالمان مذهب تشیع گرایشی به سوی این نظریه داشته اند، همانسان در میان دانشمندان مذهب تسنّن نیز میتوان طرفدارانی برای آن یافت. دلیل عمده و اصلی چنین دیدگاهی در خصوص قرآن کریم روایاتی است که دلالتی آشکار یا پنهان بر تحقّق این امر دارند، که صد البتّه این اخبار و روایات هم در کتب حدیث امامیه به چشم می خورد، و هم در جوامع حدیثی عامّه.
آنچه اندیشورانی از جهان تشیع را به تکاپو واداشت تا قلم به دست گرفته و پا به عرصه نبردی علمی در این خصوص بگذارند، دفاع از حیثیت مکتب اهلبیت : در قبال این نظریه قرآنی بوده است. این عالمان در پی آن بودند تا ثابت کنند دلباختگان ثقل اصغر، بهطور غالب اعتقادی به تحریف شدن ثقل اکبر ندارند؛ اگرچه انگشت شمار دانشمندانی شیعه مسلک دارای چنین اعتقاد باطلی بوده باشند. زمینه ساز این دفاع عالمانه و جنگاوری اندیشمندانه، کتابی بود که از سوی یکی از مشاهیر مؤلّفان شیعه تألیف و نشر یافت، که در آن با تمسّک به انبوهی از روایات امامی و عامّی، در مقام اثبات محرَّف بودن قرآن کریم برآمده بود، عملی که هرچند شاید با نیتی خیرخواهانه و به تصوّر احقاق حقّی پامال شده از اهلبیت صورت پذیرفت، لکن آنچنان لطمهای جبران ناپذیر بر پیکر پیروان این مکتب حقّه وارد ساخت که به راحتی قابل جبران نخواهد بود.
حاجی میرزا حسین نوری طبری (1320ق) فردی است که با سابقهای نمایان از تألیف کتب متعدّد در دفاع از ارکان معتقدات شیعه امامیه، و البتّه با رویکردی اخباری مسلک، در تاریخ علماء معاصر نامی پرآوازه دارد. در ارزشگذاری تألیفات حاجی نوری، داوری داوران عالم تشیع آنچنان مختلف و گاه متضادّ است که جامعی میان آنها نمیتوان یافت؛ تا آنجا که در خصوص مهمترین و مشهورترین اثر حدیثی او، که همان دورهی «مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل» میباشد، به باور آخوند خراسانی هیچ مجتهدی برای فتوا دادن در مسئلهای فقهی از مراجعه به آن بینیاز نیست، حال آنکه امام خمینی به چنین جایگاهی برای این کتاب معتقد نیست.
آنچه تاکنون در مجامع علمی شیعی، حوزوی و دانشگاهی، در خصوص نظریه تحریف قرآن مورد مطالعه، گفتگو و تدریس قرار گرفته است به طور عمده ارائه دلائلی قرآنی، روائی و تاریخی برای اثبات تحریف ناپذیری قرآن کریم بوده است؛ ممکن است به نظر بیاید که بیهوده تکلیف اثبات مدّعای عدم تحریف قرآن را بر عهده مدّعیان آن نهادهاند، بلکه ادّعای «محرّف بودن قرآن» محتاج استدلال است نه «عدم تحریف قرآن»! چرا که عدم تحریف مطابق اصل بوده و بینیاز از ارائه دلیل میباشد. در پاسخ باید گفت آنچه برای علاقمندان به قرآن راهگشاست آن است که اثبات گردد قرآن تحریفشدنی نیست، نه که تنها تاکنون تحریف نشده است، و «تحریف ناپذیری قرآن»، با «عدم تحریف قرآن» که تنها بحثی تاریخی را میسزد متفاوت است.
تا امروز در مجامع علمی، هیچگاه به ادلّه طرفداران تحریف قرآن پرداخته نشده است. نه هیچ دانشجوی دانشگاه و نه هیچ طلبه حوزه علمیه، در سیر مطالعات تحصیلی خود، به تفصیل و به روشنی با دلائلی که افرادی همچون میرزای نوری را به این اندیشه سوق داده است آشنا نشدهاند. نه شایسته است و نه با روح علمی سازگار، که حاجی نوری را متّهم به گرایشی اینچنین جدّی نسبت به امری بدانیم که هیچ دلیلی برای اعتقاد به آن در دست نداشته است. این تصوّر به معنای آن است که مشاهیر حوزههای علمی شیعی، گاه بدون اتّکاء به دلائلی که برای خود آنان اطمینان آور بوده باشد، باوری را به جدّ میپذیرند؛ و چنین امری خلاف گزارشهائی است که از تاریخ علم و عالمان دینی سراغ داریم.
نگارنده در طی دورههای تدریسی متعدّدی که در مقطع ارشد در دانشگاههای کشور داشته است، روشی را در بررسی مسئله نظریه تحریف قرآن در پیش گرفته، که همان شیوه مألوف حوزههای علمی شیعی در زمینه فقه و اصول در دوره اجتهاد و صاحبنظر شدن میباشد. در این اسلوب علمی، محقّق بایستی ادلّه مدّعی را به نحو دقیق و صحیح مورد مطالعه قرار داده، سخنان منکران را نیز با دقّت ارزیابی نماید، و در نهایت به جمعبندی نظرات طرفین، و نقض و ابرامهای مطرح شده پرداخته، و با اعمال حکمیت و داوری منصفانه میان آنان، رأی خود را بر اساس قوّت دلیل اختیار نماید.
کتاب حاضر حاصل همین تدریسها است، که میتواند متن درسی برای مقطع ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، و نیز سایر رشتههای دانشگاهی مرتبط با آن قرار گیرد.
در فصل اوّل این کتاب، با اطّلاعاتی در خصوص شخصیت حاجی میرزا حسین نوری آشنا شده، و نیز نگاهی به سرگذشت کتاب فصل الخطاب در میان عالمان مکتب تشیع خواهیم افکند. در فصل دوّم به شرح یکایک ادلّه حاجی نوری، و ایرادات وارده از سوی ردّیه نویسان بر این ادلّه، و داوری میان نوری و مخالفانش خواهیم پرداخت.
لازم به ذکر است که ذکر اسامی و مطالب این عالمان، به این معنا نیست که تنها اینان هستند که به نفی نظریه تحریف و مناقشه در مطلوب حاجی نوری پرداختهاند؛ بلکه این بزرگان کسانی هستند که به ردّ یکایک ادلّه حاجی نوری اقدام کردهاند، و این همان چیزی است که با هدف این نوشته سازگار است. وگرنه بسیارند عالمان شیعی که بدون اشاره به نام و کتاب میرزای نوری، نظریه تحریف قرآن کریم را مورد مناقشه قرار دادهاند.
امیدوارم این کتاب بتواند گامی در راه روشن ساختن افکار و ادلّه قائلان به این نظریه سخیف برداشته، خوفی را که نام میرزا حسین نوری در دل طلاّب، دانشجویان، و سایر آشنایان با او افکنده است زایل گرداند. چه که بسیار برخورد کردهام با عالمانی که از بزرگی نام میرزای نوری و شهرت او در حوزه احادیث، در کنار این گزارش که او در کتاب فصل الخطاب با استناد به بیش از هزار حدیث به اثبات محرّف بودن قرآن موجود پرداخته است، لرزه بر اندام اعتقاداتشان افتاده، و در کوتاهترین طریق، طلاّب و دانشجویان را از نزدیک شدن به این کتاب و مطالعه آن بازداشتهاند، مسلّماً بدون آنکه خود به کتاب مراجعه کرده و میزان قوّت احادیث و استدلالات میرزا را سنجیده باشند.